جدول جو
جدول جو

معنی زه کش - جستجوی لغت در جدول جو

زه کش
(فَ تَ / تِ)
که زه کشی کند. رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زه کشی
تصویر زه کشی
خشکاندن آب باتلاق، عمل خشکاندن باتلاق به وسیلۀ کندن گودال ها یا نهرهای کوچک و بردن آب های زائد به گودال ها و زمین های پست
فرهنگ فارسی عمید
(چَ / چِ بِ نِ / نَ دَ)
کشیدن زه کمان را. (فرهنگ فارسی معین). کشیدن زه کمان. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، سخت شدن جراحت. تیر کشیدن عضله. (فرهنگ فارسی معین) ، از محلی باتلاقی بوسیلۀ جویها، سیاه آبها را بیرون کردن تا زمین خشک و قابل زراعت شود. جویها کردن برای بیرون کردن رطوبت بسیار یا آب فاسد از زمینی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زه کشی و زه شود
لغت نامه دهخدا
(زِهْ کَ / کِ)
عمل کندن جویهای گود تا رطوبت یا آب اراضی باتلاقی در آن گرد آمده زمین خشک و سالم شود. جداولی که در باتلاقها کنند برای اخراج آبهای عفن، تا زمین خشک و آمادۀ زراعت شود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). خشکانیدن آب زمین. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(خوَدْ / خُدْ)
مزه کشنده. متلذذ. (آنندراج). چشنده:
همچو طفل گرسنه پیر خرد
مزه کش از سر بنان من است.
حسین ثنائی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گرازه کشیدن
تصویر گرازه کشیدن
زبانه کشیدن شعله زدن
فرهنگ لغت هوشیار
کوزه آب یا شراب را سر کشیدن: مرد آن نبود که می کشد کوزه من مرد آن باشد که خم ز میخانه کشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمیازه کشیدن
تصویر خمیازه کشیدن
حالت خمیازه بخود گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنازه کش
تصویر جنازه کش
آنکه جنازه را بردارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیزه کشیدن
تصویر نیزه کشیدن
نیزه را بلند کردن و بجانب خصم حواله کرد: (جنگجویان نیزه بازند از یمین و از یسار تند خوبان رخش تازند از یسار از یمین) (وحشی. چا. امیر کبیر ص 251)، نور پاشیدن (ایهام بدو معنی) : (نیزه کشیده آفتاب حلقه مه در ربود نیزه این زر سرخ حلقه آن سیم ناب) (شب عربی وار بود بسته نقاب بنفش از چه سبب چون عرب نیزه کشید آفتاب ک) (خاقانی. سج. 41)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زه کشیدن
تصویر زه کشیدن
کشیدن زه کمان، سخت جراحت شدن تیر کشیدن عضله ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زه کشی
تصویر زه کشی
خشکاندن آب زمین
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته زرکش گلابتون دوزی دیبای زرکشی شده آنکه تارهای زر به پارچه کشد کسی که گلابتون سازد، پارچه ای که تارهای زر در آن کشیده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زه کشیدن
تصویر زه کشیدن
کشیدن زه کمان، سخت شدن جراحت، تیر کشیدن عضلات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زه کشی
تصویر زه کشی
((زِ. کَ یا کِ))
خشکاندن آب زمین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زوزه کشیدن
تصویر زوزه کشیدن
Howl, Howling, Hum, Yelping
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خمیازه کش
تصویر خمیازه کش
Yawning
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خمیازه کشان
تصویر خمیازه کشان
Yawningly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
یک بار
فرهنگ گویش مازندرانی
جرم کشوسیله ای که با آن رسوب قنوات، جویبار و چاه را تخلیه
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از خمیازه کش
تصویر خمیازه کش
打哈欠的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خمیازه کشان
تصویر خمیازه کشان
打呵欠地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از زوزه کشیدن
تصویر زوزه کشیدن
wyć, wycie, nucić, szczekający
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خمیازه کش
تصویر خمیازه کش
ziewający
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خمیازه کشان
تصویر خمیازه کشان
ziewając
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از زوزه کشیدن
تصویر زوزه کشیدن
вити , виючий , насвистувати , гавкаючий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خمیازه کشان
تصویر خمیازه کشان
позіхаючи
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خمیازه کش
تصویر خمیازه کش
позіхаючий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از زوزه کشیدن
تصویر زوزه کشیدن
heulen, Heulen, summen, bellend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خمیازه کش
تصویر خمیازه کش
gähnend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خمیازه کشان
تصویر خمیازه کشان
gähnend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از زوزه کشیدن
تصویر زوزه کشیدن
выть , вой , насвистывать , лающий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خمیازه کش
تصویر خمیازه کش
зевающий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خمیازه کشان
تصویر خمیازه کشان
зевая
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از زوزه کشیدن
تصویر زوزه کشیدن
嚎叫 , 嚎叫的 , 哼 , 吠叫的
دیکشنری فارسی به چینی